در کوفه از وفا و محبّت نشانه نیست
وز مهر و آشتی سخنی در میانه نیست
کردار جز خلاف و عمل جز نفاق ، نی
گفتار جز دروغ و سخن جز فسانه نیست
یا کوفیان نیافته اند از وفا ، نشان
یا آنکه از وفا اثری در زمانه نیست
ای شه میا به کوفه که این ورطه هلاک
گرداب حایلی است که هیچش کرانه نیست
این مردم منافقِ ، زشت دو رویه را
خوف از خدای واحدِ فردِ یگانه نیست
دارند تیرها ، به کمان برنهاده لیک
جز پیکر تو ناوکشان را نشانه نیست
بهر گلوی اصغر تو تیر کینه هست
وز بهر کودکان تو جز تازیانه نیست
پس عُذرها به کشتنت آراستند ، لیک
جز کینۀ تو در دل ایشان بهانه نیست
جانم فدای خاک قدوم تو شد ولی
مسکین ، سَرم که در آن آستانه نیست
«ادیب الممالک فراهانی»
درباره این سایت